دلیل مرگ بعضی از شرکتها بر خلاف تصور، خلاقیت فراوانشانن بوده است، نه بی خلاقیتی. شاید کمی عجیب به نظر برسد، اما کاملا قابل توجیه است.
شرکتی که بدون توجه به شرایط خودش دست به خلاقیتهای عجیب و غریب در دنیای کسب و کار میزند، به احتمال فراوان با شکست روبرو میشود. حتی شرکتی که ظرفیت تولید خودش را بدون توجه به شرایط درونی و بیرونی افزایش میدهد، احتمال شکست خودش را به شدت افزایش میدهد.
- تلاش نکن که دنبال بهترین پاسخها باشی، بلکه تلاش کن بهترین سوالها را داشته باشی.
به طور مثال فرد مبتلا به سرطان کاملا قوی و سالم به نظر میرسد، در حالی که در داخل بدن او، سلولهای سرطانی در حال رشد هستند. دلیل سقوط شرکتها در بیشتر موارد خود آنها هستند اما به هر حال فکر کردن به این مثال مفید خواهد بود.
تمام شرکتها فارغ از اندازه شرکت، میزان موفقیت و قدرت فعلی، آسیبپذیر و در معرض خطر هستند. هیچ قانونی در طبیعت تضمین نمیکند که قدرتمندترینها همواره در بالاترین جایگاه باقی بمانند. هرکسی ممکن است سقوط کند و البته به احتمال زیاد حتما سقوط خواهد کرد.
میتوان گفت که راه مقاله با سقوط تنها در عبارت "تغییر کن یا بمیر" خلاصه نمیشود. بانک آمریکا تغییرات زیادی کرد و تقریبا میتوان گفت در فرایند تغییر، خودش را نابود کرد اما باز هم سقوط کرد.
همه خانوادههای شاد مانند هم هستند، اما خانوادههای ناشاد هر کدام مشکلات خاص خود را دارند. راههای خیلی بیشتری برای سقوط نسبت به راههای موجود برای رشد و پیشرفت وجود دارد. لذا ایجاد یک چارچوب مبتنی بر دادهها برای سقوط بسیار دشوارتر از ایجاد همین چارچوب برای صعود مینمود.
زمانی که یک سازمان بدون نفرات مناسب برای قرار گرفتن در پستهای کلیدیاش رشد میکند، آماده سقوط شده است. پارا فرارتر از حد خود گذاشتن هم یکی از دلایل سقوط قدرتمندان است.
اگر شرکتها نتوانند بین تجربیات نو و اصول متعالی که باعث موفقیتهای قبلی آنها شده است تمایز قائل شوند، خود را به اشتباه اسیر تجارب قبلی کرده و آماده نزول میشوند.
خلاقیت میتواند منجر به رشد شود، اما خلاقیت بی حساب و کتاب و رشدی که برتریهای تاکتیکی شرکت را از بین میبرد، میتواند منجر به نابودی شود.
اگر شرکتی رشد درآمدی خودش را بیش از توانایی شرکت در به کارگیری نیروهای لازم برای این رشد قرار دهد، نتیجه رکود و سکون نخواهد بود، بلکه یک سقوط بزرگ در راه است.
شرکتی که در مرحله جستجوی بدون برنامه برای موفقیت بیشتر قرار میگیرد در یک مارپیچ میافتد. پستهای کلیدی توسط افراد نامناسب پر میشود، برای پوشاندن ضعف این افراد، رویههای بروکراتیک ایجاد میشودو در نهایت این دو مورد منجر به دور شدن افراد توانمند و مناسب از سازمان میشود. چون این افراد نمیتوانند با قوانین بروکراتیک کنار بیایند، نمیتوانند با افراد ناشایسته کار کنند و یا هر دوی این موارد. این عمل منجر به بروکراسی بیشتر برای مقابله با مشکلات ناشی از افراد نامناسب میشود که باز خود این امر منجر به دوریافراد مناسب بیشتری از شرکت میشود. قوانین بروکراتیک منجر به نابودی قوانین آزادی و مسئولیت در چارچوب ارزشهای بنیادی و استانداردها میشوند و در این حالت شرکت دچار بیماری میانمایگی میشود.
اگر بخواهم یک نشانه را به عنوان مهمترین هشدار پیش از سقوط به شما گوشزد کنم، مطمعنا نزول شاخص " درصد مشاغل کلیدی اشغال شده توسط افراد مناسب" را معرفی میکنم. در تمام 24 ساعت شبانه روز و 365 روز سال، شما باید قادر به پاسخگویی این سوالات باشید: کلیدیترین مشاغل موجود در سازمان کدام است؟ در مورد چند درصد این مشاغل میتوانید با اطمینان بگویید که توسط افراد مناسب اداره میشوند؟ برنامه شما برای افزایش این درصد چیست؟ برنامه شما برای جایگزینی افراد مناسب در مواقع لزوم چیست؟
- یک تفاوت عمده میان افراد مناسب و نامناسب، این است که اولی خودش را دارای مسئولیت میبیند، در حالی که دومی خود را دارای شغل میداند.
اینکه شرکتی به عملکرد فوق العادهای دست پیدا کند، در گام اول نیاز به قرار گرفتن افراد مناسب در پستهای کلیدی دارد.
رهبرانی که نمیتوانند فرایند جانشینی را به خوبی انجام دهند، سازمان خود را در سراشیبی سقوط قرار میدهند. گاهی بیش از اندازه صبر میکنند، گاهی حتی به این مساله فکر نمیکنند، برخی اوقات بدشانس هستند و جانشین آنها سازمان را ترک میکند یا میمیرد، گاهی عمدا کاری میکنند که جانشین آنها شکست بخورد و البته در بسیاری از موارد مشکل این است که فرد درستی را انتخاب نمیکنند. مشکل در هر کجا که باشد، یکی از مهمترین شاخصهای سقوط را میتوان قرار گرفتن قدرت در دست کسانی دانست که درک لازم و اراده انجام کارهایی که باید انجام شوند (و عدم انجام کارهایی که نباید انجام شوند) را ندارند.
درست است که یک نفر به تنهایی نمیتواند شرکت را به کمال برساند، اما رهبری که به درستی انتخاب نشده باشد، میتواند به تنهایی یک شرکت را به نابودی بکشاند. پس بای درست انتخاب کرد.
علائم جستجوی بدون برنامه برای موفقیت بیشتر :
- جستجو برای رسیدن به رشد ناپایدار، اشتباه گرفتن بزرگی و تعالی
- جهشهای بدون برنامه و غیر مستمر
- کاهش نسبت افراد شایسته قرار گرفته در پستهای کلیدی
- انتقال نامناسب قدرت: سازمان دشواریهای انتقال قدرت را تجربه میکند. دلیل این امر میتواند در برنامهریزی ضعیف، ناتوانی در پرورش افراد درون سازمانی، آشفتگی سیاسی، بدشانسی و یا انتخابهای غیر هوشمندانه باشد.
- ترجیح منافع شخصی به منافع سازمانی: افراد حاضر در راس سازمان بیشتر به فکر خودشان و انتخابکنندگانشان هستند تا سزمان. این افراد مدام به ثروت بیشتر، اختیارات بیشتر، شهرت بیشتر و در یک کلام موفقیت بیشتر فکر کرده و موفقیتهای کوتاه مدت را به سرمایهگذاری بلند مدت ترجیح میدهند.
یک مفهوم سودمند برای تصمیمگیری و ریسکپذیری مطرح شده است که آن را اصل خط آب مینامند.فرض کنید در یک کشتی هستید و تصور کنید که هر تصمیم غلط یک سوراخ در بدنه کشتی ایجاد میکند. اگر سوراخ را بالای خط آب ایجاد کنید (آب به داخل نفوذ نمیکند و کشتی غرق نمیشود) شما فرصت دارید که سوراخ را ترمیم کنید، از تجربه خود بیاموزید و به دریانوردی ادامه دهید. اما اگر سوراخ زیر خط آب ایجاد شود،شما با فوران آب به داخل روبرو میشوید و کشتی شما شروع به پایین رفتن خواهد کرد. اگر سوراخ به اندازه کافی بزرگ باشد به سرعت در آب فرو میروید درست مانند سقوط بعضی از شرکتها در سال 2008.
برای روشن شدن موضوع باید بگویم شرکتهای بزرگ ریسکهای بزرگ انجام میدهند، اما از ریسکهایی که ممکن است زیر خط آب سوراخ درست کند، اجتناب میکنند.
شرکتها به طور تدریجی هم میتوانند ضعیف شوند و هشدرها را نادیده بگیرند. آنها ممکن است شاهد کاهش مشارکت مشتریان، تحلیل تدریجی گردش موجودی، کاهش ظریف در حاشیه سود، ناتوانی در حفظ قیمت یا هر شاخص دیگری برای معمولی بودن باشند. تجزیه و تحلیل ما از کسب و کارها میگوید که هر نوع زوال در حاشیههای ناخالص، نسبت جاری یا نسبت بدهی به حقوق صاحبان سهام، یک بحران قریب الوقوع را نشان میدهد.
گزارش